امروز دانشگاه دوستام بهم گفتن چرا اینقدر چهرت ناراحته با اینکه سعی میکردم بخندم و عادی باشم ولی انگار مریم درونم که داغون بود سعی میکرد خودش نشون بده. امروز دوبار نزدیک بود ماشین بهم بزنه که ای کااااش زده بود. مردم بیرون میدیدم و هی تو دلم میگفتم میشه همینجا بشینم و ادمارو نگاه کنم ولی فقط خونه نرررررم

اومدم خونه مامانم خواب بود با اومدن من بیدار شد دستش آتل بسته بود و ازش پرسیدم چیشد و دکتر چی گفت و تو کل طول صحبتم اونقدر بغض داشتم که داشت خفم میکرد و گلوم اذیت میکرد ولی خودم محکم گرفتم که جلو مامانم گریه نکنم. واقعا بخاطر دستش خیلی ناراحتم :( دکتر گفته ترک برداشته و تا ۲ الی ۳ هفته اینده باید تو آتل بمونه :(((( 

شب قراره بریم خونه خاله.فک کردم کنسل میشه اما نشد. خودم حوصله ندارم :/ 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مجله خبری تخصصی فیلم و سریال ادبی دانلود مطالب دانشگاهی قاب زندگی ماده گرگ در لباس پیشی خرید و فروش سیگار الکتریکی نجوم و فضا وب نوشتهای عرفانی و ادبی مشاوره